روزی زن وشوهری سوار بر موتور سیکلت در شهر در حال عبور بودند.انها به شدت عاشق هم بودند...
زن:کمی یواش تر برو..
مرد:اینجوری بیشتر حال میده
زن:من میترسم
مرد:یه شرط داره
زن:چه شرطی ؟
مرد:بگی دوستم داری
زن:خوب دوستت دارم/حالا میشه یواش تر بری
مرد:نه یه شر ط دیگه هم داره.اگه منو محکم بگیری وکلاه کاسکت منو بذاری سرت.چون باهاش نمیتونم راحت برونم
زن:باشه قبوله
....
فردای ان روز در روزنامه ها این طور نوشتند
برخورد یک موتور سیکلت با یک ساختمان حادثه افرین شد.در این حادثه تنها یک نفر زنده ماند...
مرد از خالی شدن ترمز موتور اگاهی داشت وبدون اطلاع به همسرش با یک ترفند کلاه را بر سر او گذاشت وبرای اخرین بار کلمه دوستت دارم را از زبان او شنید ..
C†?êmê§ |